به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ حجتالاسلام و المسلمین ابوالفضل منتظری، از دانشآموختگان مجموعه مدارس تحت مدیریت انجمن حجتیه است که از ابتدا با تفکر و منش این جریان زاویه داشته. او اکنون یکی از طلاب حوزه علمیه قم است که به صورت ریشهای به شکلگیری و اتفاقات پیرامون انجمن حجتیه پرداخته و اکنون به عنوان کارشناس این حوزه به اظهارنظر میپردازد. در این میان مسایل مغفول متعددی در این پرونده وجود داشت که در گفتوگوی ویژه نامه ساعت صفر با ایشان به آنها پرداخته شده است.
به نظر شما چه ضرورتی دارد که در فضای کنونی جامعه به موضوع انجمن حجتیه بپردازیم؟
یکی از اصلیترین مشکلاتی که در موضوع انجمن حجتیه با آن مواجه هستیم این است که از سال 62 (که انجمن در ظاهر تعطیل شد) به بعد، به خصوص در دو دهه اخیر، قشر حزب اللهی و خط امامی کشور و حتی بسیاری از خواص این قشر، به تدریج این موضوع را باور کردند که انجمن حجتیه منحل شده است. به همین دلیل هم دیگر از طرف این گروه احساس خطر نمیکردند و به کلی این موضوع را رها کردند. انجمن حجتیه توانست با شیوهای نفاق آلود، بخش اعظمی از نیروهای انقلاب را فریب بدهد. این موضوع تعارف بردار هم نیست. چون تا زمانی که ما ضعفهای خودمان را شناسایی و اصلاح نکنیم، نمیتوانیم نقاط قوتمان را افزایش دهیم.
البته این شیوه انجمن شیوه جدیدی هم نیست. شیوهای است که در زمان شاه هم همواره آماده بود تا آن را به کار ببرد. براساس اسناد ساواک سران انجمن چندین بار تا حس کردند که گروهشان ممکن است ذرهای از طرف رژیم دچار محدودیّت بشود، سریع آقای حلبی به رژیم فهماند که شما به محض اینکه امر کنید ما کار را تعطیل میکنیم.
*ولی بعد از انقلاب هم این کار را اجرا کردند؟
بعد از انقلاب، ابتدا انجمن سعی کرد خود را با انقلاب همراه نشان دهد. اما طبیعتاً نسل آن موقع برخلاف نسل امروز برایشان مسجل بود که اینها کوچکترین کمکی به انقلاب نکردند، بلکه بالعکس چوب لای چرخ انقلاب هم گذاشتند. این موضوع در صحبتهای مقام معظم رهبری هم آمده است و ایشان در سال 87 بیاناتی به این مضمون فرمودندکه «بد فهمیدن دین از جمله موانعی بود که ما در پیش روی انقلاب داشتیم، تا ما میآمدیم مبارزه کنیم آقایان استناد میکردند به آن حدیثی که هر حکومتی قبل از ظهور امام زمان (علیه السلام) برپا شود، محکوم به شکست است.» ایشان به صراحت در این سخنرانی تاکید کردهاند که «اگر این موانع و مزاحمها نبودند، انقلاب زودتر پیروز میشد.» این مساله بماند برای وقتی دیگر که این گروه چه موانعی را برای انقلاب ایجاد کردند و چقدر از انقلابیون را لو دادند، اما حداقل چیزی که وجود دارد این است که اگر فرض کنیم که مانع هم ایجاد نکردند، اما مسلّم همگام هم نبودند.
الان یکی از مهمترین درخواستهای ما از آقایان انجمن حجتیه ای که مدعی همگامی با جمهوری اسلامی هستند، این است که از شما خواهش میکنیم فقط و فقط یک اطلاعیه به ما از قبل از پیروزی انقلاب نشان بدهید که در راستای انقلاب و در برابر رژیم شاه جهت گیری کرده باشید! هرچه این انجمن موضع گیری در ظاهر انقلابی دارد برای بعد از پیروزی انقلاب است.
روند بعد از انقلاب انجمن حجتیه را میگفتید...
بعد از انقلاب سعی کردند خود را با جریان عمومی انقلاب همراه نشان دهند البته آن هم با احتیاط. مثلاً تا زمانی که بنی صدر سقوط نکرده، شما سخنی علیه بنی صدر از اینها نمیبینید، اما بعد از اینکه آبها از آسیاب میافتد تازه آقایان موضع گیری میکنند. یعنی همیشه در جریان انقلاب عقب بودند. وقتی دیدند نمیتوانند با جریان انقلاب همراه باشند و جامعه پذیرش اینگونه عملکرد نفاق آلود را ندارد، بیانیه تعطیلی فعالیتها را منتشر کردند. البته مشکلات دیگری هم سر راهشان بود.
مثل؟
مثل حزب توده، سازمان مجاهدین خلق و برخی دیگر از گروهکها که با انجمن درگیر بودند.
انجمن با این گروهها درگیر بود یا این گروهها با انجمن؟
هر دو. البته درگیری آنها مثل مبارزهشان با بهائیّت، بیشتر در حدّ یک مبارزه علمی بود. انجمن از چند سمت ضربه میخورد. بنابر این مسئله فعالیت علنی را نتوانست تحمل کند.
چرا این دو گروه با انجمن مخالف بودند؟
حزب توده که به دین اعتقادی نداشت و هر گروه مذهبی را یک سد در مقابل خودش میدید. از سوی دیگر به دلیل پیروزی انقلاب در سرتاسر ایران فعّالیت بهائیت تا نزدیک به صفر تضعیف شد. یکسری که فرار کردند، تعدادی از سران سیاسیشان هم اعدام شدند. به دلیل اینکه فعالیت بهائیت در قبل از انقلاب علنی بود و مردم بهائیان را میشناختند، خود مردم به صورت خودجوش به پایگاههای این فرقه حمله کردند. وقتی فعالیت بهائیت تا این حد تنزّل پیدا کرد، انجمن حجتیه که تخصصش مبارزه با بهائیت بود بیکار شد. پس به دنبال موضوع جدیدی گشتند که خود را سرپا نگه دارند، لذا به سراغ مبارزه با مارکسیسم رفتند.
البته این به معنی آن نیست که انجمن پیش از پیروزی انقلاب با این گروهها هیچ درگیری نداشت، اما حالا دیگر محور مبارزهاش در ظاهر این شده بود. این مسئله باعث افزایش تنش بین حزب توده و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) با انجمن شد. از سوی دیگر حزب توده و مجاهدین هم سعی داشتند تا در مقابله با انجمن حجتیه با یک تیر دو نشان بزنند. هم انجمن را از بین ببرند و هم به بهانه انجمن، روحانیت و انقلاب را تضعیف کنند.
از همین جا بود که برخی از انقلابیون تندروی چپگرا مثل آقای عمادالدین باقی نتوانستند خیلی از این صحت و سقم ها را تشخیص بدهند و تا حدی در خط برخورد افراطی و غیرمنصفانه با انجمن وارد شدند. همه این مسایل و برخی دلایل دیگر دست به دست هم داد تا انجمن نتواند به فعالیتش ادامه بدهد.
ویژگی محافظه کاری شدید و ترسو بودن انجمنیها هم مزید بر علت شد.
بله! وقتی انجمن دید که با شیوه فعالیت علنی نمیتواند به اهدافش برسد به سراغ برنامهای رفتند که از زمان رژیم شاه برای آن آماده بودند. در نتیجه اول تلاش کردند تا این تعطیلی از جانب جمهوری اسلامی شکل بگیرد؛ یعنی کاری کنند که امام دستور تعطیلی و انحلال بدهد که این کار را نتوانستند انجام بدهند. البته امام هم با کیاست خاصی که داشتند این موضوع را متوجه شدند. در خاطرات آقای هاشمی به صراحت به این مسئله اشاره شده است. در نتیجه چارهای ندیدند جز اینکه خودشان بیانیه تعطیلی را صادر کنند. این بیانیه هم حرفهای بسیاری دارد و از متن آن متوجه میشویم که اینها نظر امام را قبول نداشتند و طبیعتاً فعالیتشان را ادامه خواهند داد.
خاطره معروفی هم ذکر شده که جناب حجت الاسلام حاج آقای رحیمیان تعریف میکنند و میفرمایند که ما بیانیه تعطیلی انجمن حجتیه را پیش حضرت امام بردیم و به عنوان انحلال خواندیم. دیدم حضرت امام با تبسم فرمودند: «تعطیلی غیر از انحلال است.» این موضوع را ما تا آخرین ماههای حیات پربرکت امام هم میبینیم که از این گروه سخن میگویند. یعنی احساس خطر میکنند و آن نامه معروف به آقای خزعلی و فقهای شورای نگهبان را نوشته و در پایان تاکید می کنندکه «نکند یک مرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیه ایها همه چیزتان را نابود کردهاند.»
البته این موضوع در اساسنامه اینها هم آمده است. ببینید اینها یک اساسنامه ای دارند که از قبل انقلاب موجود بود و بعد از انقلاب تغییراتی در آن دادند. فارغ از آنچه که در اساسنامه بعد از انقلاب تغییر کرد، در اساسنامه قبل از انقلاب علاوه بر آن بخش معروف که در آن تاکید شده که انجمن به هیچ وجه در سیاست دخالت نمیکند، اگر به تبصره 1 از بند نهم در ماده 2 اساسنامه دقت کنیم میبینیم با همین تاکتیک تعطیلی ظاهری و فعالیت زیر زمینی کاملاً منطبق است. در این تبصره آمده است: «موضوع و هدف انجمن ثابت و تا زمان ظهور حضرت بقیه الله، امام زمان ارواحنا فداه لایتغیر خواهد بود اما برنامههای آن با توجه به شرایط زمان و نیاز جامعه میتواند براساس حفظ هدف ملی و رعایت مقررات این اساسنامه تغییر و یا تعمیم شود.» کاری که هم در زمان شاه آماده بودند انجام دهند و هم بعد از انقلاب انجام دادند. دیدند الان دیگر در راستای هدف نیست که شیوه فعالیت علنی را ادامه بدهیم چرا که کارآیی لازم را نخواهد داشت. پس وارد فعالیت مخفیانه شدند.
اما حجتیهایها که به جبهه میآمدند و حتی شهید هم داده بودند.
بعد از اینکه اینها فعالیتشان در ظاهر تعطیل شد، طبیعتاً باید در پشت پرده کارهایی میکردند. سال 62 مهمترین مسئله کشور ما جنگ بود و درگیر بزرگترین عملیاتهایمان مثل خیبر و بدر بودیم. یکی از مهمترین مباحثی که همان زمان در مورد انجمن مطرح بود (و این هم بی تاثیر در تعطیلی انجمن و فضای ذهنی جامعه نسبت به انجمن نبود) میزان حضور عناصر انجمن در جبههها بود. مثلا نواری در سطح کشور از آقای حلبی پخش شد که ایشان در آن سخنرانی اذعان میکنند که عدالت برای حکومت کافی نیست و باید عصمت باشد و ما نمیتوانیم جان و مال و ناموسمان را به دست غیر معصوم بدهیم. هر وقت معصوم تشریف آوردند من خودم منبر را رها میکنم و وظیفه داریم برویم بجنگیم. بعد هم همانجا تاکید میکند که جانمان را زمانی قربانی میکنیم که حضرت تشریف بیاورند.
این نوار در سطح کشور پخش شد و از قبل از انقلاب هم معروف بود که اینها مرد میدان نیستند. این مسئله برای اینها خیلی سنگین تمام شد؛. لذا در سال60 جزوهای منتشر کردند و سعی کردند اثبات کنند که ما در جنگ شهید هم دادهایم. آقای حلبی هم مصاحبهای کرد که اینها تهمت است و این سخنرانی برای قبل از انقلاب است و ما حتی در راه انقلاب شهید روستایی و ابراهیمی مجد دادهایم و...
ما فرض را بر این میگیریم که این سخنرانی برای قبل از انقلاب بوده، اما شما نفس این موضوع که در آن سخنرانی مطرح کردهای را چطور میخواهی توجیه کنی؟ این مسئله به زمان ربطی ندارد. نفس این موضوع که عدالت کافی نیست و باید عصمت باشد و صبر کنید تا حضرت بیاید که قابل توجیه نیست! میخواهد قبل از انقلاب باشد یا بعد از انقلاب.
در مورد شهدای انجمن هم به همین حد اکتفا کنم که این افرادی که آقای حلبی و اطرافیان او از آنها نام میبرند قبل از انقلاب سابقه انجمنی داشتهاند اما از جمله افرادی هستند که از انجمن جدا شده و به جبهه رفته و شهید شدهاند. به عنوان مثال در مورد شهید حبیب الله روستایی در خاطرات آقای مهدوی کنی میخوانیم که ایشان از این شهید عزیز بسیار تعریف میکنند و میگویند که این شهید تاکید کرده است ما همچنان برای آقای حلبی احترام قایل هستیم اما خطمان را از ایشان جدا کردهایم و الان خط فقط خط امام است.
در مورد انجمن حجتیه و دفاع مقدس نکته دیگری هم هست که فکر میکنم برای اولین بار است که جایی چاپ میشود. یکی از فعالیتهایی که در زمان جنگ توسط انجمن حجتیه رخ داد این بود که تلاش میکردند تا فضای جبههها را از هدف اصلی که جنگ و مبارزه بود جدا کرده و به سمت ملاقات با امام زمان (علیه السلام) و مشرف شدن به زیارت ایشان سوق دهند. یعنی سعی میکردند انگیزه یک بسیجی را در جبههها به این سمت تغییر دهند که دائماً برود و گوشهای بنشیند و ذکر بگوید و توسل پیدا کند تا آقا را ببیند، نه اینکه با این دید نگاه کند که آمدهام تا تکلیف شرعیام را ادا کنم و از دین و ناموس و کشورم دفاع کنم. البته که در راستای انجام این تکلیف الهی، برای برخی نیز این توفیق حاصل میشد، امّا هدف کردن این مسئله آفات خاصّی داشته و دارد.
بعضی از انجمنیها هم برای تغییر فضای جبههها کارهای وحشتناکی انجام دادند که مثلاً در یکی از موارد، دادن دستورالعملهای خلاف شرع و عرف به رزمندهای بوده که به دنبال راهی برای عفو گناهانش میگشته است. این مثالی که اشاره کردم و تفصیلش قابل بیان نیست مستند است به صحبتهای سردار حاج محمد کوثری و هم سردار حاج عباس برقی.
حالا آقایان یکی از ایراداتشان به ما این است که مگر ما نمیخواستیم برای کشورمان بجنگیم؟ چرا وقتی متوجه میشدند که ما انجمنی هستیم، برای ورود به سپاه و بسیج سختگیری میکردند؟ در خاطرات بعضی از مسئولین به نگرانیهای فرماندهان از نفوذ انجمن در نیروهای نظامی اشاره شده است.
گویا در عرصه کلان سیاسی کشور هم انجمن بعد از تعطیلی ساکت نبوده و فعالیتهایی را انجام داده است؟
بعد از انقلاب بسیاری از وابستگان به انجمن در پستهای مختلفی به کارگرفته شدند. حالا برخی از این افراد واقعاً از انجمن جدا شده بودند برخی هم نه! اما انجمن سعی داشت تا از این فضا سوء استفاده کرده و با اختلاف افکنی بین مسئولین بتواند فضای کشور را متشنج کند. یکی از مهمترین نمونههای این مسئله هم همان نامه امام به فقهای شورای نگهبان است. شما کل متن نامه را بخوانید هیچ ارتباطی به انجمن ندارد. ماجرا در مورد اختلاف نظرهای سیاسی است. آقای سلامتی (نماینده وقت مجلس) اظهار نظری کرده است و آقای خزعلی هم در بالای منبر چیزی علیه ایشان گفته است و توهینی هم به ایشان کرده است. امام با شنیدن این مسایل ناراحت شده و فرمودهاند که در اختلاف نظرهای سیاسی نباید به هم توهین کرده و نسبتهای ناروا بدهید. امام در آن نامه نصیحت میکنند و تمام مسایل را بیان میکنند و هیچ اشارهای هم به انجمن ندارند تا آخرین پاراگراف نامه که تاکید میکنند «حواستان را جمع کنید مبادا یک مرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیهایها همه چیزتان را نابود کردهاند.» این خیلی مهم است. این موضوع برای سال 67 است و امام میبیند که اینها هم چنان دارند از پشت پرده افراد کشور را به جان هم میاندازند.
در زمینه سیاسی اشاره کردید. در زمینه مذهبی چطور؟ یعنی مثلاً سعی نکردند تا از فضای پیرامونی بیت مراجع استفاده کرده و در آنجا نفوذ کنند؟
بله! درست اشاره کردید. یکی دیگر از فعالیتهایی که در آن سالها انجمن شروع کرد، نفوذ در بیت علماء و مراجع بود. شما اگر به وصیت نامه امام مراجعه کنید میبینید که در بخشی مخصوص به مراجع و علماء توصیهای دارند. توصیه به آنهایی که به قول امام نق میزنند. نصیحت میکنند که بعضیها نیایند پیش شما و وجوهاتی هم بیاورند و بعد هم اشک تمساح بریزند که آی فلان جای مملکت دارد خلاف اسلام صورت میگیرد. شما هم که از بسیاری مسائل آگاه نیستید بیایید و موضعگیری کنید. علمایی که علیه نظام موضع میگیرید، بنشینید و یک شب با خدای خودتان خلوت کنید، ببنیید این نظام خدمات بیشتری داشته یا آن رژیم؟ مهم اینجاست که در انتها میفرمایند که اگر هم جزو آن دسته هستید که معتقدند که باید فساد زیاد شود تا حضرت ظهور کند که انا لله و انا الیه راجعون. یعنی امام این خط فکری را خوب شناخته و در هرکجا به آن اشاره میکنند.
این ماجرا از مهمترین مسایلی است که همچنان ادامه دارد. بنده اطلاع دارم که یکی از مبلغین قوی انجمن در چند ماه اخیر رفته و توسط یکی از مراجع معروف ملبس به لباس روحانیت شده است. متأسفانه آقایان انجمنی در دفتر برخی از مراجع رفت و آمد دارند و جایی برای خود باز کردهاند. وقتی هم به دفاترشان اطلاع میدهیم میگویند بیوت مراجع را که نمیتوان به روی مردم بست!
در ادامه به فوت امام میرسیم. آیا انجمن با پتانسیلی که از بیوت مراجع داشت سعی کرد تا از آن فضای ایجاد شده استفاده کند یا همچنان به کارهای مخفیانه خود ادامه داد؟
برای پاسخ به این سوال باید یک سوال قبلی را جواب بدهیم و آن دید انجمن نسبت به مقام معظم رهبری است. قبل از اینکه انجمن تعطیل شود، در سال 1360 در اوج بحبوحهای که موضوع خیلی از مناقشات سیاسی – اجتماعی کشور انجمن حجتیه شده بود، مقام معظم رهبری مصاحبهای با روزنامه اطلاعات میکنند که مصاحبه معروفی است. ایشان تمام هدفشان در آن مصاحبه این است که بگویند الان مسئله اصلی کشور ما مسئله انجمن نیست و روی این موضوع اینقدر مانور ندهید. الان مسئله اصلی کشور ما مسئله دشمنان داخلی و خارجی و بحث جنگ است. شاید این یک توطئه باشد که بخواهند ذهن ما را از موضوعات اصلی روی موضوعات کماهمیتتر معطوف کنند. وقتی موضوعات اصلیتر حل شد به موضوعات دیگر هم خواهیم پرداخت. در آن مصاحبه هم ایشان تاکید میکنند که همه انجمنیها را نمیتوان با یک چوب راند. برخی از این افراد انسانهای متعهد و صادق و خدمتگزاری هستند و برخی هم آدمهای نق زن، متحجر و خشکه مقدس. انجمن همچنان از این مصاحبه سوء استفاده میکند و آن را تعبیر به حمایت رهبری از خود میکند. درحالیکه بعد از گذشت چند سال که فضای جامعه نسبت به سال 60 قدری آرامتر شده بود، ایشان در پاسخ به پرسش دانشجویان، مواضع صریحی علیه انجمن حجتیه به خصوص قبل از انقلاب، اتخاذ کردند. در مورد تغییر مشی بسیاری از آنان نیز توضیحاتی دادند که البته متأسفانه این سخنان معروف نشد و همچنان همان مصاحبه سال 60 ایشان تبلیغ میشد. انجمنیها به حسب آن دیدگاه آقا و به حسب برخی از مسایل جانبی دیگری که وجود داشته است یقین داشتند که آن دیدگاه منفی که امام نسبت به انجمن داشتند را آقا ندارند؛ لذا بعد از فوت امام، امیدوار شدند. حتی تلاشهایی کردند برای اینکه مجوز فعالیت مجدد به اسم گروههای دیگر بگیرند. یکی از آنها به من گفت که ما از طریق یکی از مسئولین کشور در یکی از شهرها به رهبری نامه نوشتیم تا مجوز فعالیت مجدد بگیریم.
اما اگر صحبتهای مقام معظم رهبری را بررسی کنید میبینید که آقا همچنان خطاهای آنها را فراموش نکردهاند. فرمایشات سال 87 ایشان در جمع اساتید و دانشجویان دانشگاه شیراز (که به آن اشاره شد) و یکی دو نمونه دیگر نشان میدهد که ایشان هم به این موضوع عنایت دارند.
در ادامه سیر زمانی، ما به دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی میرسیم. خب در دوران ایشان فضا فضای اقتصادی و کار بود. آیا انجمن حجتیه هم در آن دوران وارد فاز اقتصادی شد مثل خیلی دیگر از جریانها و گروهها؟
انجمن از قبل انقلاب وارد فاز اقتصادی شده بود. چرا که میدید برای مقابله با بهائیت باید پول داشته باشد. خیلی هم در این زمینه قوی بودند.
پس از این فضا استفاده کردند؟
طبیعی است که ایجاد چنان فضای اقتصادی برای گروهی چون انجمن که در این موضوع نیز ید طولائی دارد، بی فایده نبوده است. از سوی دیگر برخی از وزرای آقای هاشمی از مرتبطین با انجمن بودند، نمیخواهم تاکید کنم که در دوران وزرات هم هنوز با انجمن ارتباط داشتند اما از تحصیلکردههای مدرسه علوی و اعضای قدیمی انجمن بودند.
بعد از این دوران و در زمان آقای خاتمی که فضای بازتری برای مخالفت و فعالیت علیه نظام ایجاد شد، آیا انجمنیها که به دنبال فضای بازتری برای انجام فعالیتهایشان بودند، از فضای به وجود آمده استفاده کردند یا همان محافظهکاری و ترس همیشگی اینها اجازه ورود به عرصه را به آنها نداد؟
یکی از نکات جالب این دوران، نحوه تعامل نیروهای چپ و به اصطلاح اصلاحطلب با انجمن حجتیه است. جناح چپ در طول سالهای پس از انقلاب برای انگ زدن به جناح مقابل، وصله انجمنی بودن میچسباند که البته بسیاری از آنها هم درست نبود. این روند در دوره اصلاحات عوض شد و همچنان که این آقایان در این دوران از خیلی از مواضعشان پشیمان شدند و توبه کردند، ظاهراً به این نتیجه رسیدند که مواضعشان در مورد انجمن هم خیلی درست نبوده است. یک از این افراد عمادالدین باقی است، یکی عبدالکریم سروش است که محصل مدرسه علوی بوده و... در آن زمان آقای محمد علی ابطحی رییس دفتر رئیس جمهور بود.
که گفته میشود پدرش از روسای انجمن است؟
خیر! این صحیح نیست. در رابطه با میزان ارتباط سید حسن ابطحی و انجمن جای بحث است اما در این حد عرض کنم که به غلط برخی او را جانشین شیخ محمود حلبی میدانند و یا عضو رسمی انجمن. آقای سید حسن ابطحی همان خط فکری انجمن را دارد ولی به صورت رسمی زیر پرچم انجمن نرفته است چون خودش قبل از انقلاب کانونی در مشهد داشت. قطعاً با انجمنیها ارتباط داشته است. البته انجمنیها هم از این نسبت دادنها بدشان نمیآید و در مقابل آن سکوت میکنند. شاید یک علّتش این باشد که سید حسن ابطحی زیاد مرید داشت.
تعامل اصلاح طلبان با انجمنیها به کجا انجامید؟
همچنان که اشاره کردم در این دوران این آقایان از عقاید قبلی شان پشیمان شدند و به این نتیجه رسیدند که همان تئوری جدایی دین از سیاست تئوری درستی است و وارد فاز سکولاریسم شدند. انجمن هم که از قبل از انقلاب این ایده را قبول داشت؛ لذا به نقطه اشتراک رسیدند.
و انجمن از این فضا چه استفادهای کرد؟
به طور قطع انجمن از این دوران نیز استفادههایی کرد. کتب مختلفی مثل کتاب بوستان ولایت که در آن تصویر و سخنرانی شیخ محمود حلبی و سیّد حسن افتخازاده در کنار دیگران به چاپ رسیده بود، در دوران اصلاحات منتشر شد. انتشار مجله خورشید مکّه و افزایش مریدان سیّد حسن ابطحی در همین دوران صورت گرفت. اما این استفادهها استفادههای علنی و به اسم انجمن نبود.
چرا؟
چون با میراثی که حضرت امام به جا گذاشته بودند و مواضع صریحی که علیه انجمن داشتند، نه در آن زمان بلکه الی الابد نمیتوانند فعالیت علنی داشته باشند مگر اینکه بخواهند با نام و نشان دیگری به فعالیت بپردازند. از سوی دیگر برای جناح چپی که به بهانه انجمنی بودن، برخی از مخالفینش را میکوبید، حمایت رسمی از انجمن مایه آبروریزی بود. هر چند که در میان وزرای آقای خاتمی هم، کسانی بودند که سابقه انجمنی بودن داشتند.
پس از دوران دوم خردادیها چطور؟
من تنها به عنوان یک کد اشاره میکنم که این خط فکری ساکت ننشسته است. جناب آقای مصلحی وزیر اطلاعات مصاحبهای داشتند در مورد اتفاقات فتنه 88 و در آن اشاره کردهاند که انجمن حجتیه در فتنه 88 با بهائیت برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی به نقطه اشتراک رسیدند! جالب اینجاست که ایشان قبل از انتحابات مجلس هم مصاحبهای کردند و تاکید کردند که از اوباما تا انجمن حجتیه برای سوء استفاده از انتخابات متحد شدهاند.
اما اگر بخواهیم در مورد ویژگیهای تشکیلاتی انجمن حجتیه صحبت کنیم به نظرم بسیار شبیه فعالیتهای تشکیلاتی بهائیت است. این تشابه را چقدر درست میدانید و اینکه این ویژگیها چه بود که در طول این دوران آنها را سرپا نگه داشته است؟
یکی از عوامل موفقیت انجمن سابقه فعالیت تشکیلاتیای است که دارد. شما به جز سازمان مجاهدین خلق (منافقین) هیچ گروه مسلمانی را نمیبینید که به این شکل در طول تاریخ معاصر قبل از انقلاب ما سابقه کار تشکیلاتی داشته باشد. همان مبارزه با بهائیت تجارب بسیاری را برای اینها بوجود آورد. از همان زمان کارهای اطلاعاتی و مخفیانه را یاد گرفتند. حتی طوری کار کرده بودند که میدیدی دو انجمنی نفوذی در جلسه بهائیت رفتهاند اما خودشان همدیگر را نمیشناسند! از سوی دیگر ردههای مختلفی داشتند و هم اکنون هم اینطور است. خیلی از این موارد را هم از بهائی ها یاد گرفتند. حتی برای نفوذ، با جعلهایی که انجام داده بودند برای برخی از اعضایشان سابقه بهائی بودن درست کرده بودند. بعضیهایشان طوری خودشان را بهائی جلوه میدادند که در خانهشان اگر وارد میشدی نمیفهمیدی که او مسلمان است! در خاطرات بعضی از اعضاء سابق انجمن مثل آقای احمد احمد نمونههایی از این مسایل را میبینیم. حتی از یکی از مراجع استفتاء کرده بودند و اجازه گرفته بودند که برای نفوذ در بهائیت ریشهایشان را بتراشند. حالا یک سوال مطرح میکنم: آیا این تشکیلات با این تجارب بسیار زیاد، برایش نفوذ در بهائیتی که عقاید، آداب و احکام زندگی روزمرهشان با ما همخوانی ندارد سخت تر است یا نفوذ در جامعه اسلامی و سیستم حکومتی که مذهبی بوده و با تیپ انجمنیها سازگار است؟ مسلماً نفوذ دوم برای انجمن سادهتر است.
توجیه انجمن برای این کار چیست؟
یکی از مهمترین ابزارهایی که انجمن برای این کار از آن استفاده میکند بحث تقیه است. از این ابزار در زمان شاه هم خیلی استفاده کردند. امّا جالب آن جاست که این گروه هم در برابر رژیم سلطنتی شاه تقیّه را برای خود جایز میدانست و هم در برابر جمهوری اسلامی.
مگر تقیه در این موارد هم جایز است؟
ببینید ما روایات صحیحه و موثقه ای داریم که اشاره میکنند که تقیه تا جایی است که از ریختن خون جلوگیری کند، پس هنگامی که کار به کشتن نرسد دیگر تقیّه جایز نیست. بعضی جاها اصلاً جای تقیه نیست. اینها یک تقیه یاد گرفتهاند و از آن میخواهند همه جا استفاده کنند. درصورتی که تقیه با نفاق فرق دارد. اینها تقیه و نفاق را قاطی کردند. بعد این را میدهند به دست اعضایی که از نظر شرعی آنها را توجیه کردهاند تا از این ابزار به هر نحوی که میخواهند استفاده کنند.
این تقیه را تنها در ظواهر دارند یا در عقاید و موضع گیریها هم از آن استفاده میکنند؟
کسی که با انجمن در کمترین حدش آشنا باشد میداند که اینها با وحدت شیعه و سنی مخالفت سرسختانه دارند. حالا همین انجمن در اول انقلاب به مناسبت آغاز هفته وحدت بیانیه دارد و از وحدت تمجید فراوان کرده است! باید قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را؟ وقتی این بیانیه را به افرادی که طرفدار انجمن هستند و میدانند که ما میدانیم ضدّ انقلابند، نشان میدهیم میگویند این موضع انجمن از باب تقیه بوده است! اما وقتی به انجمنیهای مدعی طرفداری از نظام نشان میدهیم، توجیهات دیگر میآورند که ما اتحاد را قبول داریم اما وحدت با اتحاد فرق دارد و بازی با الفاظ میکنند. پس یکی از عوامل دوام آنها همین نفاقی است که به اسم تقیه دارند.
از سوی دیگر همچنان که اشاره شد اینها از قبل از انقلاب در کار اقتصادی وارد شدهاند و در فعالیتهای اقتصادی قوی هستند. وقتی اراده میکنند، برای یک پروژه میتوانند پول کلانی جمع کنند. الان که به نسبت قبل از انقلاب چندین برابر پولدارتر هستند.
مسئله بعدی مسئله جذب نیروی اینهاست. من اعتقاد دارم اگر انجمن آن وضعیت مطلوب اقتصادی و بسیاری از مسایل دیگر را هم نداشت اما فقط این وضعیت جذب نیرو را داشت کماکان ادامه پیدا میکرد. شیوههای مهم این عرصه را هم از بهائی ها یاد گرفتهاند.
یکی دیگر از مهمترین نکاتی که در این زمینه وجود دارد ابتدا همکاری و بعداً تاسیس یکسری از مدارس در سطح کشور بود که معروفترین و اصلیترین آنها مجموعه علوی و نیکان و... است که خود جای بحث فراوان دارد.
یکی از نکات قابل ذکر دیگر هم درباره انجمنیها تکبر تشکیلاتی شان است. این مسئله در قبل از انقلاب بروز بیشتری داشت و تکبر تشکیلاتی شان در مبارزه با بهائیت بود. اینها فکر میکردند که هر کسی که میخواهد با بهائیت مبارزه کند یا باید عضو این انجمن بشود یا با اینها خودش را هماهنگ کند و براساس برنامههای اینها حرکت کند.
مثلا مسئولین مدرسه امام مهدی (ع) که از جمله مجموعه مدارس حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی بود و از اولین مدارسی بود که شیوه نوین تحصیل و تدریس را وارد حوزه کرد، در آن زمان به این نتیجه میرسند که با توجه به گسترش بهائیت باید به طلبههایمان آموزش مبارزه با بهائیت بدهیم؛ لذا با انجمن حجتیه تماس میگیرند که شما یکی از مبلغینتان را بفرستید تا به عنوان استاد، جلسه مبارزه با بهائیت برای طلاب داشته باشد اما انجمن فردی را نمیفرستد. میگویند اگر کسی میخواهد مبارزه با بهائیت داشته باشد باید در مجموعه ما وارد شود و از طریق ما اقدام کند.
مطالب دیگر::