به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ هر روزنامه و سایتی را میتوان تابلو اعلانات یک جریان سیاسی یا تقسیمبندیهای قدرت در آن جریان دانست. اگر با این دید، نگاهی به روزنامهها و پایگاههای خبری غربگرایان بیندازیم میتوان بوی خون و جنگ داخلی میان اصلاحات و اعتدال را حس کرد. جنگی که آغازگر آن اصلاحطلبان هستند ولی پایاندهنده آن هنوز مشخص نیست.
برای پاسخ به چرایی این جنگ داخلی و نتایج آن ابتدا چند مقدمه را باید مرور کرد.
1- "در قدرت بودن و از قدرت شناخته نشدن" را باید منطق رفتاری اصلاحطلبان طی دو دهه اخیر دانست. براساس این منطق اصلاحطلبان همیشه یکی از تصاویر زیر را از خود به جامعه نشان میدهند:
1-1 در تصویر اول اصلاح طلبان به علت تقلب، تخلف، تدلیس سیستماتیک، آزاد نبودن انتخابات و... در انتخابات شکست نخورده بلکه شکست داده شدهاند. در این حالت اصلاحطلبان خود را بیسهم از قدرت و دارای مصونیت برای هرگونه کنشگری و موضعگیری میدانند.
1-2 در تصویر دوم اصلاحطلبان در انتخابات وعدههای متعدد میدهند، پیروز میشوند و به قدرت میرسند. آنها از فردای رای آوردن خود نتیجه و مهمتر از آن پیام انتخابات را آن چنان تعریف و تفسیر و تشریح میکنند که خود رایدهندگان چندماه پس از پیروزی در انتخابات متوجه آن میشوند که با چه پیامهایی رای دادهاند! اما پس از مدتی کوتاه با پیش کشیدن این مساله که نظارت استصوابی شورای نگهبان مانع از آن گردیده تا گزینههای اصلیشان را وارد انتخابات نکنند این چنین میگویند که رای آنها صرفا سلبی(برای روی کار نیامدن فلانی بوده و بهمانی)، آنها در این مرحله پاسخگوی هیچ چیز نیستند و روی کار نبودن رقبا را مهمترین خدمت خود میدانند.
1-3 در تصویر سوم آنها در انتخابات بدون نظارت استصوابی شورای نگهبان پیروز میشوند و لیستشان بدون آنکه حتی یک نفر از آنان رد صلاحیت شده باشد به قدرت میرسد و به ناگاه پس از دههها ادعای آنکه حکومت اجازه به قدرت رسیدن گزینههای اصلی اصلاحطلبان را از طریق نظارت استصوابی نمیداده، حکومتیترین گزینهها(و البته کهنسالترین مدیران) را انتخاب میکنند و پس از گذشت مدتی و کاشف به عمل آمدن خالی بودن این طبل بزرگ، عَلَمها بلند میشود و نظریات "دایی جان ناپلئونی" به زبانها میآید که عوامل پشتپرده نگذاشتند کار کنیم تا شما مردم از رای به حقی که دادهاید پشیمان شوید.
2- "دولت دوازدهم قبل از آنکه سال اول خود را به پایان رساند، تموم شد." این توصیف را باید علیرغم همه تلخیش، واقعیت حال و روز دولت دانست. دولتی که توسط مرحوم هاشمی در رحم مصنوعی اصلاحات کاشته شد ولی بعد از زایمان، اعتدال به مادر خود پشت کرد و طی پنج سال بزرگترین بحران اصلاحات یعنی ریزش بدنه اجتماعی را بدانها تحمیل کرد. ناکارآمدی گسترده در حوزه معیشت و اقتصاد، شکست در حوزه فعالیتهای مدنی و رویگردانی گروههای مرجع از دولت، بحران در سیاست خارجی و در نهایت شکست ایده مرکزی دولت یعنی ارتزاق اقتصاد از جیب سیاست، حسن روحانی را به رییس جمهوری از پیش باخته تبدیل کرده است. این وضعیت برای اصلاحات که اعتدال را در دامن خود پرورش داده یعنی سمی خطرناک برای آینده؛ به زبان عامیانه رابطه این دو جناح غربگرا مانند بچهای شر(اعتدال) است که هرچه خرابکاری کند، فحشش را پدر(اصلاحات) میخورد. همین رابطه سران اصلاحات را دچار سردرگمی گسترده کرده است.
3- پیاده نظام رسانهای اصلاحات طی ماههای اخیر حملات بیامانی علیه دولت آغاز کرده است. دیگر حامی دولت بودن به یک فحش سیاسی شبیه شده است که حتی سلبریتیها نیز از آن فراری هستند تا شاید فردای انتخابات 1400 بتوانند در افکار عمومی جایگاهی داشته باشند. سیاه چال ناکارآمدی(تنها یکی از بحرانهای فعلی غربگرایان که به علت احساس مستقیم از سوی کلیت جامعه بیشتر به چشم میآید) هر کسی را که کوچکترین پیوندی با دولت داشته باشد میبلعد.
در این میان اصلاحات اما روزگار تلختری دارد. از سویی هسته مرکزی آن به دنبال ماندن در قدرت بدون اعتدال است(امری که روحانی به شدت مانع آن خواهد بود)، از سوی دیگر نمیتواند بدنه اجتماعی خود را در این وضعیت اقناع کند. به عنوان مثال درگیریهای گسترده مابین اصلاحاتیهای اصیل و نفوذیهای چهرههای امنیتی دولت در تشکلهای دانشجویی حامی دولت، بهترین نشانه این عدم اقناع است. صفحات مجازی طرفداران سابق دولت پر شده از حملات مستقیم که البته اصلاحات نیز از آنها بینصیب نمانده است. اعتدالیها نشان دادهاند بازیگران خوبی در مقاطع مختلف هستند و برای آنها افکار عمومی و ... پشیزی ارزش ندارد بنابراین نگرانی از این بابت ندارند و ماندن در قدرت به هر صورتی را میپسندند. اما اصلاحات به علت ویژگی گفتمانی خود نیاز به بدنه اجتماعی، شوهای اقناعی و دقت در کنشگری در نسبت با قدرت دارد پس هرچقدر دولت بیشتر خرابکاری کند، اصلاحات با آینده مبهمتری مواجه هستند و برای تجدید وضعیت باید هزینههای بسیار زیادی در حد تقلیل به پراگماتیسم محض مانند اعتدالیها بپردازند؛ امری که مرگ اصلاحات را رقم خواهد زد.
4- انتخابات مجلس دهم و انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم آوردگاههای حیاتی برای اصلاحات هستند. شکست در انتخابات مجلس یعنی شکست در همراه کردن جامعه با خود و شکست در انتخابات ریاست جمهوری یعنی تکرار چرخه رفتار سیاسی اصلاحطلبان بعد از هر شکست سیاسی. پس باید از الان حساب خود را از دولت جدا کنند تا شاید بتوانند برای افکار عمومی پاسخی داشته باشند، پاسخی برای ناکارآمدی دولت و حمایت تماما سیاسی اصلاح طلبان از این وضعیت. بنابراین هرچه جلوتر برویم اصلاحات رنگ و بوی حمله به دولت را در رسانههای خود بیشتر میکند و در مقابل اعتدال نیز به زیر کشیدن اصلاحات با خود در هر صورت را رقم خواهد زد! (چرایی این اقدام اعتدال را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: اعتدال میخواهد اصلاحات لجن مال شود و از ساختار قدرت کنار گذاشته شود تا همیشه به عنوان رابط اصلاحات و ساخت قدرت عمل کرده و حیات سیاسی اصلاحات را به خود وابسته کند). جنگ داخلی میان غربگرایان قطعا کشتههای سیاسی زیاد و سرشناسی خواهد داشت و البته سربرآوردن ائتلافهایی که افکار عمومی فعلا توان باور و هضم آنها را ندارد.
بنابراین باید در انتظار حملات و هجمههای این دو جناح سیاسی علیه یکدیگر در رسانهها باشید.
*گزارش از سعید درویشی